چراغ دیده ی شب زنده دار من
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است .
من نیز عصیان می کنم ... چون می دانم تو یک چیز را خوب یاد گرفته ای سرزنش کردن من... اینکه چرا فاطمه (س) نشدی ؟! راستی به من بگو : تو ، چقدر علی (ع) شدی ؟ من در عصیان دروغ هایت غرق می شوم و تو بی شرمانه رد می شوی و می پرسی .... چند؟ و فکر میکنی می شود آبرو را ، شرف را ، انسانیت را ، من را و حتی عشق را با پول خرید . من دلم را با تو لای همان گل های سرخی که نمی دانم برای چند نفر بردی جا میگذارم و تو .... راحت میروی ... روحم زن می شود و تو مرا جا می گذاری من با درد می آمیزم عجیب زندگی ام با درد عجین شده خاک من از درد بود و دل... خاک تو شاید خیلی وقت ها دل هم نداشت من با یک لبخند کودکم عاشق می شوم مادر می شوم احساس می کنم من عجیبم من فال های حافظ را اگر نام تو در آن نباشد باور نمی کنم من اگر عاشق شوم نمیتوانم و تو اگر عاشق نشوی هم می توانی من اگر بی وفا شوم "خائنم" و تو فقط "مردی" فقط "مرد" این کلمه ی سه حرفی عجیب برایم سخت می شود گاهی اگر نخواهمت باز هم سایه ات را برای مصلحت می خواهم مصلحتی که مردان قانون نویس ما تعیین کرده اند من دختر حوا یاد گرفته ام عریانی دلم را لا اقل بگذارم برای کسی که بادستانش می بخشد و با چشمانش می گوید من دختر همان حوایم هنوز هم سیب می چینم و تو هنوز هم "آدم " نشدی !! نمی خواهم دوم باشم اما اول هم نیستم سایه ی تو هم نیستم می خواهم زن باشم ... شانه به شانه ی تو ... نظرات شما عزیزان: شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 19:35 :: نويسنده : شیوا
درباره وبلاگ ![]() تقدیم به همه دوستان مجازی : اسمش را می گذاریم دوست مجازی اما آن سو یک آدم حقیقی نشسته خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش نگرانش می شوم دلتنگش می شوم وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود مطمئن می شوم که حقیقیست هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد...! آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |